محل تبلیغات شما



-آغوش‌ات را باز نکن      بهشت همین‌جاست

- من   پرستاری که سوگند یاد کرده‌ام
آغوش باز کنم
خون تو از رگ‌برگ‌های پیراهنم فوران می‌کند
محکم‌تر در آغوشم می‌فشارمت
و آرام آرام
از یاد می‌برم
فریاد برادرانم را 
ماشه‌ی تو کشید

-جنگ    عاشق شدن به مرز‌های بیگانه‌است
اسارت چه طعمی دارد
وقتی شکنجه‌گاهت آغوش پرستاری‌ست زیبا
به کودکی بی‌اندیش
که فردا
حرف‌های مرا برای پرستاری
و حرف‌های مادرش را برای سربازی بیگانه
ترجمه می‌کند

 

آخرین‌بار این وبلاگ را نه سال پیش به‌روز کردم. نمی‌دانم این نه سال چگونه گذشت، اما هنوز شاعرم
شعر بالا یکی از شعرهای کتاب شهریور مرد در مرداد است. سال ۹۴ در نشرچشمه چاپ شد.

پ ن: من هنوز زبان می‌خوانم، هنوز ترجمه می‌کنم، هنوز فیلم می‌بینم و خیلی کمتر از قبل تحت تاثیر قرار می‌گیرم.


فرصت نیست که حرفی برای گفتن داشته باشم جز این شعر قدیمی:

در فرصت شستن چند استکان ، به شعری تازه می اندیشم

به اینکه پروانه کتابی ست

که باد پس از خواندن باز می گذارد

نه ! اسکاچ را به دیواره استکان می کشم

به مسائل مهم فکر می کنم

به ویروس هایی که باید از استکان

به چاه آشپزخانه کوچ کنند

نه! به مسائل مهم تری فکر میکنم

اسکاچ را در استکان فرو می روم

دستی به چاه های سیاه واقتصاد کلان.

تو کلید می اندازی

استکانها را رها می کنم

باید به فکر غذایی برای تو باشم

 


مزارع توتون را بر لبم آتش می زنم

شیطان کوچکی از دهانم بدنیا می آید

میز دو نفره

و عصرانه ای دلپذیر بر تنش نقش می بندد

آنقدر مهربان که با پکی

لباس ماده سگ را می پوشد

در دهان توله اش می گذارد

و لحظه ای فرشته بی بالی ست

که تا لب می گشاید

دماغش بلند تر می شود

سیگارم را بر نوک دماغ فرشته خاموش می کنم

لباس سگ را در می آورم

فرشته می پوشم

باید تا آمدن همسرم

میزدونفره را برای عصرانه ای آماده کنم


ما با هواپیما های روسی سقوط می کنیم

رییس جمهور با پوتین از پله های کاخ بالا می رود

و قطره قطره از خون خزر کم می شود

 

پدر ار دریا بازمیگردد

ما نان و تور خالی می خوریم

و ماهی کباب شده روی میز

می ماند برای رییس جمهور و میهمانان

تا فردا شام آخر با رومه ها به خانه هایمان برسد

فردا

همین فردا  دور ساحلمان را سیم خاردار می کشند

و سربازی ما را نشانه می رود

 

پدر از زمستان می ترسد

می ترسد دخترانش با پوتین برقصند

و نمی داند

ما با پوتین  پالتو

سوار بر توپولف یا هر واژه روسی دیگری

سقوط می کنیم

 


بند کفش و روسری حریرم را هم بگیرید

رگم را می جوم و از اوین فرار می کنم

از بازجویان شما نمی ترسم که خودم را اینجا گذاشته ام

تا سیگارش را بر سینه ام خاموش کند

و نشانه ای بگذارد برای شناسایی ام در سردخانه

خدا کند دستی که می زند دلش خنک شود

این بازجو که معلوم نیست از چه کسی دلش خون است

جسدم را می گذارم و می روم

شاید در اتاقی که خالی از من است

به اعصابش مسلط شود

بهتر اعتراف بگیرد

می گذارم و می روم تا جنگل

آخرین سیگار برگ را بکشد

میدانم دودش چشمان خدا را می آزارد

آنوقت فکری به حال خودش می کند

 

 

 

پ ن : اگر از شدت شکنجه ها کم شده است صرفا به علت دل رحمی شاعر است


دروود به تمام دوستان شاعرم آنها که میخوانند و پیام می گذارند آنها که نمیخوانند و پیام می گذارند و آنها که میخوانند و پیام نمی گذارند .

به مجید سعد آبادی بخاطر قزل آلای خال قرمزش و سمانه عابدینی بخاطر انگشتان کشیده ام خودش تبریک می گم به امید چاپ اثر های بعدی این شاعران

 

 

 

و اما شعر  که می دونم  چند ماهه منتظرین :

 

 

انگور

سیب

گندم

همگی سوار کشتی شوید

نوح حوای دیگری دارد

موسی

عصایت را بردار !

بگذار این رودخانه درون نقاشی طغیان  کند

و اتاق خواب فرعونیان را زیر آب  ببرد

ماهی ها از خواب هایی که برایت دیده بودنند

باخبر شوند

خیالت راحت

راز تو را در سینه نهنگی پنهان کرده اند

که تا به ساحل نرسد

منقرض نخواهد  شد

 

 


فرارسیدن نوروز ٣٧۴٧یکتایی زرتشتی ایرانیان بر همگان خجسته باد

        درین جشن ِنوروز ِجم یادگار
       سرآغاز ِسال ِنو و نوبهار
        دل و جانِتان خرم و شاد باد
        خوشی بهره وخانه،آباد باد

    


 

فرقی نمی کند

دختر خلیج باشی و

گیسوانت همپای نخلها باد های شرجی را بوزد

 

یا دختر افغان و

چینهای مزارع از دامن تو شکل گیرد

 

یا اصلا زنی فلسطینی

که زیتون ها در سبد چشمهایت

هزار بار تکثیر شود

 

فرقی نمی کند

گیسوانت در پنجه عراق

دامنت را سربازان آمریکا برمزارع بکشند

یا چشمهایت در سنگهای هزاران اسرائیل تکثیر شود

 

جنگ برای تو که روستایی را

به اندازه تمام جهان دیده ای

فرق نمی کند

جهانی باشد یا.

پیراهنت بوی سربازان روس را بگیرد

 

این درد

فریاد زایمان تمام ن اسیر است

دردی که نمی دانی

فرزندت را که از دشمن به یادگار گرفته ای

-دوست خواهی داشت؟

 

 

 

 

 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها