محل تبلیغات شما

مزارع توتون را بر لبم آتش می زنم

شیطان کوچکی از دهانم بدنیا می آید

میز دو نفره

و عصرانه ای دلپذیر بر تنش نقش می بندد

آنقدر مهربان که با پکی

لباس ماده سگ را می پوشد

در دهان توله اش می گذارد

و لحظه ای فرشته بی بالی ست

که تا لب می گشاید

دماغش بلند تر می شود

سیگارم را بر نوک دماغ فرشته خاموش می کنم

لباس سگ را در می آورم

فرشته می پوشم

باید تا آمدن همسرم

میزدونفره را برای عصرانه ای آماده کنم

خودنویسی با جوهر صلح

در فرصت شستن چند استکان

کدام لباس را برایت بپوشم

ای ,لباس ,فرشته ,کنم ,عصرانه ,بالی ,عصرانه ای ,را بر ,سگ را ,بر نوک ,شود سیگارم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فقط مهنــ❤ـــازم